نفس های تو زیر بالش من داره می رسوندم به جنون
یا پشت و روی بالشم رو گم کردم و این خواب نیست و هم خوابگیه
یا بالشم دیگه تاریخ مصرفش گذشته که نمی تونه خفه ت کنه
اگه واسه خوندن من میای اینجا فقط داری خوابای منو پریشون می کنی
من و تو خیلی این بازی رو جدی گرفتیم
من قایم نشدم ، گم شدم
تو ام که چشماتو گذاشتی و رفتی
حالا پیدام کن
زن معشوقه اش را داخل تنور خانه پنهان کرد . کودک از گرسنگی بی تابی می کرد . شوهر در انتظار به خواب رفتن کودک بود تا با زن هم بستر شود .
کودک نخوابید . شوهر نرفت . معشوقه در تنور پخت .نانِ مخصوص با طعم انسان به اعتبار عشق در دهانِ کودک آب شد . و بستر به اعتماد عشق از زن پر شد.
غم ِ نان عشق را هم گاهی می پزد و آب می کند .
شهری که گورستان نداشت رحم زنان یائسه میزبان جنازه هایش بود .
قحطی مفرد "زن" ، جایی که زن نشت نمی کند، جایی که زن سرایت نمی کند
همه ی یائسه های شهر حامله شدند
و دیگر هیچ زنی زاده نشد
' من می گم زنانگی عنصری سیال ورای نوع بشر ِ '
زن یک حادثه است
و باکره گی متهورانه ترین خیانت به هستی ِ